فلسفه و فیلسوف:«در حقیقت،
هیچ گاه نمی توان گفت فلسفه چیست؛ یعنی هیچ گاه نمی توان گفت: فلسفه این است و جز
این نیست؛ زیرا فلسفه، آزاد ترین نوع فعالیت آدمی است و نمی توان آن را محدود به
امری خاص کرد. عمر فلسفه به اندازه عمر انسان بر روی زمین است و در طول تاریخ
تغییرات فراوانی کرده و هر زمان به گونه ای متفاوت با دیگر دوره ها بوده است.برای
این مطلب کافی است به تعاریف مختلفی که از آن شده نگاهی بیندازید. در این باره
نگاه کنید به: تعاریف مختلف درباره فلسفه با این حال می کوشیم تا جایی که بتوانیم،
فلسفه را معرفی کنیم.
واژه فلسفهphilosophyیا
فیلوسوفیا که کلمه ای یونانی است، از دو بخش تشکیل شده است.فیلو به
معنی دوستداری و سوفیا به معنی دانایی. اولین کسی که این کلمه را به کار
برد، فیثاغورس بود. وقتی از او سئوال کردند که: آیا تو فرد دانایی هستی؟ جواب
داد:نه، اما دوستدار داناییفیلوسوفر هستم.بنابراین فلسفه از اولین روز پیدایش به معنی
عشق ورزیدن به دانایی، تفکر
و فرزانگی بوده است.»(شبکۀ فیزیک هوپا)
«اما فیلسوف در
نگاه افلاطون کیست؟ در یک کلام فیلسوف عاشق معرفت است و عاشق تمام معشوق را دوست
دارد. فیلسوف توانایی این را دارد که ماهیت و حقیقت اصلی و فسادناپذیر اشیاء یعنی
مثال (یا ایده) آنها را با تعقل بنگرد. و این در برابر دیگر کسان است که تنها
توانایی درک چیزهای کثیر را دارند. برای نمونه فرد عادی از زیبایی تنها رنگها و
صداها را ادراک میکند که دستخوش کون و فساد هستند اما فیلسوف میتواند در سایهٔ
تعقل به مثال زیبایی دست یابد. بنابراین تنها فیلسوفان هستند که میتوانند جامعهٔ
مثالی و آرمانی را درک کنند و آن را پیاده نمایند. افلاطون برای حکومت داری ناخدای
کشتی را مثال میزند که برای ادارهٔ کشتی نیاز به ویژگیهای ذاتی و تربیت به خصوص
دارد و هر کسی را توان ادارهٔ کشتی نیست.»(ویکی پدیا،شهریاران فیلسوف(
انواع فلسفه:از آنجا
که فلسفه عنصری آزاد میان اصطلاحات علمی است،در نتیجه زیر شاخه های متعددی بر خود
متصل دارد؛مهمترین های آنان:1)فلسفۀ اخلاق 2)فلسفۀ دین 3)فلسفۀ تاریخ 4)فلسفۀ زندگی
5)فلسفۀ عرفان 6)فلسفۀ منطق میباشد.
فلسفۀ اخلاق:«سعادت و نیک زیستی، از مهم
ترین آرمانهای دیرینه بشر از آغاز تا کنون بوده است. آدمیان با تمام تنوع نژادها و
گونه های متفاوت فرهنگی، برای تأمین سعادت و نیک زیستی با عوامل تهدید کننده آن در
تمام قرون و اعصار دست و پنجه نرم کرده اند.
تجربه عینی و تاریخی زندگی انسان، ضرورت رویکرد به تربیت و تهذیب
را به عنوان عامل مهم سامان بخش زندگی و تأمین سعادت، بارها به اثبات رسانده است.
در این میان، نقش بر جسته دین، که دستورها و توصیه های اخلاقی از اجزا و عناصر مهم
آن به شمار می رود، بر کسی پوشیده نیست؛ تا جایی که در متون مقدس دینی، به ویژه
قرآن کریم تزکیه، تهذیب و تربیت آدمیان از اهداف مهم بعثت رسولان دانسته شده است.
نقش و جایگاه اخلاق در ادیان الهی آن چنان نمایان است که برای هیچ
پژوهشگری تردیدی باقی نمی گذارد که پیامبران، به خصوص حضرت محمد صلی الله علیه و
آله ، پیام آوران اخلاق و نیک زیستی برای بشر بوده اند و به عنوان الگوهای حسنه و
اسوه های اخلاقی ظهور کرده اند.
به دلیل اهمیت و نقش عمده «اخلاق» در سامان دهی زندگی، اندیشمندان
و فیلسوفان همواره در بسط و تبیین مسائل و مفاهیم اخلاقی کوشیده اند. به خصوص در
مباحث «فلسفه اخلاق» که در نیم قرن اخیر مورد توجه ویژه عالمان و اندیشمندان قرار
گرفته، آراء گوناگونی به چشم می خورد. باید اذعان کرد که در میان اندیشمندان دینی،
مباحث «فلسفه اخلاق» در مقایسه با سایر معارف اسلامی، کم تر مورد توجه بوده است.
از این رو ضروری می نماید تا بیش تر به این گونه مباحث پرداخته
شود. نوشتار حاضر، کوششی است ـ هر چند ناچیز ـ در همین جهت.»(حوزه،فلسفۀ اخلاق)
فلسفۀ تاریخ:«فلسفه تاریخ شاخهای از فلسفه است که با استفاده از روشها و مفاهیم و تحلیلهای فلسفی به
بررسی وقایع گذشته و ماهیت اطلاعات تاریخی به دست رسیده
از گذشته میپردازد. دلیل توجه
فلاسفه این موضوع این است که مفهوم تاریخ نقش کلیدی در تفکر بشری بازی میکند.
تاریخ، توجه انسان را به تغییرات، نقش عوامل مادی در امور انسانها، و معانی که
انسانها به وقایع تاریخی دادهاند، جلب کرده و قابلیت یادگیری از تاریخ را فراهم
میآورد. تاریخ همچنین از این جهت مورد توجه فلاسفه بوده که امکان درک بهتر وضیعت جاری
را (با روشنگری نیروها، انتخابها و شرایطی که در گذشته حاکم بوده و به مسیر تاریخ
جهت داده) میدهد.
هرچند منشأ دقیق
فلسفه تاریخ (همانند بقیه شاخههای فلسفه) مشخص نیست ولی به عقیده گوردن
گراهام این شاخه از
فلسفه از دل مطالعات مذهبی تاریخ (خصوصاً مسیحیت و یهودیت)، پس از تغییر و تحولاتی
زاده شد. به عقیده گوردن گراهام، اولین فیلسوف برجستهای که مشخصاً تلاش کرد خلاصه
طرح کلی تاریخ تمام دنیا را فراهم آورد امانوئل کانت بود (در کتاب
The Idea of a Universal History from a Cosmopolitan Point of View (پس از او هگل در کتاب Lectures on the Philosophy of World
History تلاش کرد که به کل تاریخ بشر معنی فلسفی و منطقی بدهد.»(ویکی پدیا،فسلسفۀ تاریخ)
فلسفۀدین:«فلسفه
دین شاخهای از فلسفه مشتمل بر همه مباحث فلسفیاست که بنمایه آنها پرسشهاییاست
که از دین سرچشمه میگیرد. فلسفه دین، ارزیابی مفاهیم و باورهای
بنیادین سنتهای دینی ویژهٔ جوامع مختلف است. موضوعات اصلی فلسفه دین، استدلال
پیرامون طبیعت، وجود یا عدم وجود خدا، زبان دین، معجزه، دعا، مسئله شر، صفات خدا، پلورالیسم دینی، معرفتشناسی دینیو رابطه
بین دین و دیگر نظامهای ارزشی مانند اخلاق و علم تجربی است. فلسفه دین با فلسفه دینی
متفاوت است؛ فلسفه دینی فکر فلسفیاست که توسط دین هدایت میشود که نمونههایی از
آن را میتوان در فلسفه مسیحی یا فلسفه اسلامی جستجو کرد، اما فلسفه دین
تبیین عقلانی ماهیت دین به خودی خود است، بنابراین برای مطالعهٔ فلسفه دین نیازی
به باورمندی به ادیان وجود ندارد.
اصطلاح
فلسفهٔ دین، اصطلاحیاست که از اواخر قرن هجدهم رایج گردیدهاست. این اصطلاح تحت
تأثیر هگل رواج یافت که
گونههای مختلف فلسفه را در نظام فکری خود وارد کرده بود. فلسفه دین، با پرسشهای
بنیادی آغاز میشود که ادیان به وجود آوردهاند. فلسفهورزی در این پرسشها بازتاب
برداشت فیلسوف از کارکرد فلسفهاست.
بخش مهمی از
فلسفهٔ دین را دلایل وجود خدا و دلایل عدم وجود خدا تشکیل میدهند. دلایل
جهانشناسانه وجود خدا سابقهاش به افلاطون و ارسطو میرسد که به
مفهوم علیت باور داشتند.
دلایل وجودشناسانه که نخستین بار آنسلم آن را باب کرد، مرکز ثقلش مفهوم موجود کامل
است. دلایل عدم وجود خدا و رد ادله سنتی اثبات خدا نیز همواره مورد توجه فلسفهٔ
دین بودهاست.
معرفتشناسی باور دینی با این پرسش که رویکرد درست و مناسب برای
ارزیابی باور دینی چیست و نیز با انجام خود این ارزیابی سروکار دارد. در بسیاری از
این مباحث، بر تضاد میان نقش عقل انسان و وحی الهی تأکید میشود. در این باره، توماس آکوینی، کوشیدهاست ترکیبی
از این دو به وجود آورد. کانت، در پی این بود که دین را تنها بر پایهٔ عقل بنیان
نهد. کییرکهگور باور دینی را پیرو موشکافی عقلی ساختن، مخل
ایمان دینی اصیل دانستهاست. معرفتشناسان اصلاحی، معتقدند که باورهای دینی، حتی
اگر کسی دلیل و بیٌنهای بر آن نداشته باشد، قابل توجیه عقلیاند.»(ویکی پدیا،فلسفۀ دین)
فلسفۀ زندگی:«فلسفهٔ
زندگی به
مقولهٔ هدف یا اهداف
زندگی و
حیات انسان در این جهان میپردازد. یک هدف، موقعیت مکان-زمانی است که یک نمود
(جاندار یا غیر جاندار) را بر آن است که به آن برسد. به عبارتی و در یک جمله،
نتایج مورد انتظار یک رفتار را هدف میگویند. از نظر روان شناسان، هدف محرک بیرونی
است. محرک میتواند مادی و ملموس باشد مانند افزایشدستمزد، یا غیر ملموس مانند
قدردانی از تلاش کارکنان یا به دست آوردن قدرت که در برانگیختن و شدت بخشیدن به
انگیزهها و نیازها و در نتیجه فعال کردن رفتارهای آدمی به همان اندازهٔ محرکهای
ملموس مهم است. در مورد هدف زندگی انسان، دیدگاههای مختلفی مطرح شده است»(قسمتی از مقالۀ«معنا و هدف زندگی» نوشتۀ استوار غلامی)از جمله دیدگاه دینی،عرفانی و عقلی.
فلسفۀ منطق:«مَنطِق دانش شناسایی و ارائهٔ روش درست اندیشیدن(تعریف کردن و استدلال کردن) است.در گذشته منطق صرفاً شاخهای از فلسفه شمرده میشد ولی از میانهٔ سدهٔ نوزدهم در ریاضیّات و در دهههای واپسین در علوم رایانه و از دهه ۱۹۸۰ درعلوم شناختی نیز به آن میپردازند. از فواید آن تشخیص اندیشهٔ درست از اندیشهٔ نادرست است. و از لوازم آن انتقال اندیشه با کمک زبان است که از آنها برای تعریف منطق هم بهره برده میشود.»(ویکی پدیا،منطق)
فلسفۀ عرفان:«فلسفه تفکرِ عقلی روشمند و نظاممند دربارۀ هر موضوعی است. یکی از موضوعات مورد علاقۀ فیلسوفان در طول تاریخ، عرفان یا تجربۀ عرفانی بوده است. عرفا در فرهنگها و سنتهای گوناگون مدعی راهیافتن به باطن عالم و اسرار هستی بودهاند. برخی عارفان یافتههای خود در تجربههای عرفانی را بیان کرده، تصویر خود از جهان و انسان را عرضه داشتهاند. اینجاست که فیلسوفان وارد معرکه میشوند و به کنجکاوی و کاوش در چیستی عرفان و تجربۀ عرفانی و بررسی دعاوی عرفا و مبانی و نتایج آن پرداختهاند. از این حوزه از معرفت میتوان با عنوان «فلسفۀ عرفان» یاد کرد. یکی از نقاط عطف در مباحث فلسفۀ عرفان، کتاب عرفان و فلسفۀ والتر استیس است. در این کتاب از مهمترین مباحث فلسفۀ عرفان در حوزههای معرفتشناختی، هستیشناختی و انسانشناختی بحث شده است. نظر به جایگاه این اثر و تأثیرگذاری آن در ایران و جهان، معرفی، تحلیل، نقد و بررسی تطبیقی آن اهمیت اساسی دارد. از آنجا که فلسفۀ عرفان رشتهای نوپا در جامعة ماست و مباحث آن منقح نشده و متون کافی در این زمینه تولید نشده است، نوشتار حاضر میتواند از گامهای نخستین در شکلگیری و رشد این حوزۀ معرفتی باشد.(چکیدۀ مقالۀ«فلسفۀ عرفان در ترازوی نقد،تحلیل و نقد کتاب عرفان و فلسفه اثر والتر استیس»نوشتۀ محمد فنائی اشکوری)
پایان